ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

محرم سال 95

محرم امسال قسمت نبود اون جور كه بايد و شايد از مراسمات فيض ببريم . در واقع نتونستم با خدا  connect شوم. ولي در حد كم اش هم خدا قبول كنه . دو روز مونده به عاشورا تاسوعا دايي بابا بطور ناگهاني فوت كرد و ما روز يكشنبه صبح به سمت حسن تيمور حركت كرديم و تو را نيز همراه خودمون برديم بدون اينكه اجازه تو از مدرسه بگيرم . به ختم و ناهار رسيديم و بعداز ظهر هم سرخاك رفتيم . بعد از اون با دايي ها و آبا و بقيه رفتيم خونه عمه فاطمه . آبا و دايي ها رفتند و ماهم دوباره براي شام رفتيم خونه دايي . بعد از شام هم حركت كرديم به سمت بيجار . فرداي اون روز هم عمه زينب و عمه صفورا با عمو آيت ناهار خوردند و رفتند و ما مونديم . من هم شام تاس كباب درست كر...
24 مهر 1395

خدا خدا خيلي ازت ممنونم

خدا جونم خيلي خوشحالم بخاطر اينكه محمدحسين تونسته از اول مهرماه رو پاش بايسته و  به اندازه عرض فرش يا طول فرش راه بره . در واقع از اول 14 ماهگي اش راه افتاد . اولا تند تند راه ميرفت و ترمز نداشت ولي الان دستش اومده چطوري بره كه نيافته . دو تا دستاشو باز ميكنه يواش يواش قدم برميداره . خدا جونم اين همون مسي پارساله كه مامانشو اينقدر اذيت كرد . بازم خداجونم شكر اينقده شر و شيطونه كه نگو . عصباني كه ميشه هر چي جلوي دستش باشه پرت ميكنه . رانيا خيلي دوس اش داره و هيچ آسيبي بهش نميرسونه فقط با گوشاش بازي ميكنه اونم شديدا از اين كار رانيا بدش مياد و ميخواد گاز گازش كنه يا موهاشو ميگيره ميكشه . بعد رانيا ميگه مامان مسي موم بيش خدايا ...
4 مهر 1395