ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

یه روز خوب و خاطره انگیز در سینما اردو

تو روزی که متعلق به خود بچه ها بود یعنی 13 آبان روز دانش آموز ، مدرسه برای بچه ها اردوی سینما در نظر گرفته بود . هزینه اردو 30 هزار تومان بود . عنوان انیمیشن هم بچه زرنگ بوده و خیلی هم بهشون خوش گذشته بود .  ...
15 آبان 1402

عید 1402

شب عید دایی صادق و خاله وجیه و آبا خونه ما دعوت بودند . شام هم سبزی پلو با ماهی و قورمه سبزی داشتیم . بعدازظهر خاله از تهران رسید من ناهارشونو دادم و شام رو آماده کردم و برای ترمیم بوتاکسم رفتم مطب دکتر و موقع برگشت خریدهایی که مونده بود را انجام دادم . خاله هم رفته بود بیرون و ناقصی های سفره را خریده بود . برای درست کردن این سفره هم خیلی هزینه کردیم و هم خیلی زحمت کشیدیم ولی در کل سفره ی قشنگی شد و به دلم نشست .  شام خوردیم و بعد از شام هم تنقلات آوردیم و سال تحویل شد و من برای بچه ها لباس کادو گرفته بودم بهشون هدیه دادم . ...
11 مهر 1402

تابستان 1402 با تیپی متفاوت (تیپ لش)

ریحانه همیشه با تیپهای خاص دخترونه میگشت ولی اینبار به اصرار من رفتیم تیپ لش گرفتیم براش . خودش میگفت یا خدا من از این تیپ ها نمیزنم😅 . ولی رفتیم از فروشگاه ایرانیان شلوار کارگو و تی شرت لانگ خریدیم . خیلی هم بهش می اومد . ریحانه جهت خنده میگفت : كي فكرش رو مي كرد شيش جيب بشه (كارگو) از پاي ارازل بره پاي داف .به زمان ايمان داشته باش😅 ( جدیدا اسمشو به کارگو تغییر دادن)  ر ریحانه با آتنا  ریحانه با تینا   ...
11 مهر 1402

تولد محمدحسین

دوست داشتم اینبار تولد ممسی رو متفاوت بگیرم که بهش خوش بگذره . تصمیم گرفتم خونه آبا و با بچه های کوچه شون بگیرم . اما ریحانه و خودش مخالفت میکرد . خودش دوست داشت بریم یولاق و اونجا کیک ببریم و شام بخوریم (شکموی مامان 😘) ولی من میدونستم که اینطوری بیشتر بهش خوش میگذره.  با ریحانه بصورت پنهانی رفتیم وسایلای تم رو خریدیم و آوردیم گذاشتیم تو انباری پارکینگ . برای طرح و مدل کیکش هم با هماهنگی خودش از گوگل پیدا کردیم و رفتیم قنادی لادن سفارش کیک را دادیم .  روز تولدش که پنجشنبه بود ، بچه ها را واسه ساعت 5 تا 7 دعوت کردیم . ریحانه از ساعت 12 رفت خونه آبا تا خونه رو آماده کنه و تزیین کنه . زنگ زد گفت مامان این بچه ها طفلک ها از ...
11 مهر 1402

تولد آتنا

فردای تمام شدن امتحاناتت برای دوستت آتنا جشن گرفتی تو کافه هرمس . در طول امتحانات کلن به فکر این جشن بودی . همش در صدد بودی که بهترین جشن تولد رو براش بگیری و همش سایت گردی میکردی و در مورد کیک و تزیین بادکنک و غیره .... سرچ میکردی  بالاخره انجام شد و خیلی راضی بودی و خیلی هم بهتون خوش گذشته بود . بعدش هم رفته بودید پارک طالقانی و تو فضای آزاد هم چند تا عکس گرفته بودید . البته آتنا موقع ورود به کافه اصلا متوجه سوپرایزت نشده بود و تو از این قضیه حرص میخوردی  خیلی زحمت کشیدی واسه این تولد  * همه چیز رو هم با هم ست کرده بودی  * کادوی تولد هم براش یه دستبند گرفتی 😍 ...
31 خرداد 1402

بارگذاری عکسای تولد رانیا بعد از کلی تأخیر

- تاریخ برگزاری تولد 1401/6/12 در سفره خونه ایرانیان  - اولین تولد 4 نفره مون  - مهمونامون تینا و مامان تینا و خواهرش  - سفارش کیک بعهده مامان تینا بود چون میخواستیم رانیا را سوپرایز کنیم . در مسیر هم تو خ فردوسی بادکنکاشو گرفتیم .  - به رانیا گفته بودیم که تولد مامان تیناس - رانیا هم بصورت قایمکی شاید بیشتر از 10 بار به مامان تینا پیام داده بود که خاله توروخدا منم ببرید 😅 - بعدازظهر رفتیم  - شب هم رفتیم خونه آبا ، اونجا هم زندایی ظریفه زحمت کشیده بود براش کیک درست کرده بود  - کادوش هم کیف و شال تقریبا ست که روز قبل من سرکار بودم ریحانه رفته بود گرفته بود و من از محل کارم کارت به کار...
28 خرداد 1402