ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

عکسهای عید ریحانه جونم

عزیزم این عکسهایی که در زیر این مطلب برات آپلود می کنم ، مال قبل از عیده یعنی آخر اسفندماه 89 که تو مهدکودک به مناسبت سال نو از بچه ها عکس می گرفتند ؛ عکاسش ام  از تهران می اومد . تو رو صبح آماده کردم و دایی وهاب هم امیر محمد آورد خونه عزیز . منتظر شدین تا آقای فاضل بیاد دنبالتون . من دیگه دیرم شده بود از خونه زدم بیرون به سر کوچه نرسیده ، دیدم ماشین آقای فاضل جلوی در خونه عزیز ترمز کرد و شما دوتا رفتین سوار شدین . رفتنتون اینقدر بامزه بود . قربون دوتاتون . این عکسهای تو جریان داشت . قبل از عید ماشین حاجی بابارو که بابا رفته بود بدرقه شون کنه برن کربلا با خودش آورده بود ساوه ، بعد از آماده شدن عکسها خاله اونارو به ما داد ما ...
29 بهمن 1392

اولین املای شب ریحانه

عزیزم دیروز اولین املات گفته شد. املات ترکیبی از صداهای آ + ا + بـ + ب + اَ + َ که شامل آب ، بابا ، با ، بـَ ، اَب ، آبا ، آبابا ، باب و ... بود و تو همگی رو کاملاً تمیز ، خوانا و بدون هیچ غلطی نوشتی و من از اینکه به تو داشتم املای شب می گفتم سر ذوق اومده بودم و نمره خیلی عالی بهت دادم . آفرین دخترم که همه چی رو خوب یاد میگیری .
20 آذر 1392

سفرهای ریحانه در شش ماهه اول سال 92 به روایت تصویر

ایام عید سال 92 : روز سیزده بدر : عکسهای مسافرت کاشان : (از اونجایی که شما راحت طلب تشریف دارین هرجا هم که بری با لباس راحتی هستی نکنه یه موقع اذیت بشین) عمارت عباسیان : باغ فین : حمام فین کاشان : ابیانه :  سفر مشهد مقدس : سفر همدان : باباطاهر   مقبره بوعلی سینا: بالای کوه که با تله کابین گنجنامه رفتیم: آبشار گنجنامه: ...
20 آذر 1392

اولین املای کلاسی

ریحانه جونم در زیر این مطلب تصویر اولین املای کلاسی ات رو به نمایش گذاشتم . روزی که براتون املا گفته بودند برات یک روز خاطره انگیز بود ،چون تو کلاس فقط تو و یکی از دوستات به نام سوگند تونسته بودید املاتونو بدون غلط بنویسید و بهتون جایزه داده بودند . وقتی اومدم دنبالت از اون ور خیابون داد میزدی جایزه گفتم جایزه گرفتم . وقتی اومدی نشستی تو ماشین همه چیز را برام تعریف کردی . جایزه ات هم یک قلب قرمز که روش نوشته بود love بود . البته ناگفته نماند که نوشته پایین املات که خانم حجازی زحمت کشیده نوشته املاتو دوچندان زیبا کرده همیشه موفق و سربلند باشی . ...
20 آذر 1392

آغاز باسواد شدنت مبارک

عزیزدلم امروز 30/7/92 روز شروع باسواد شدنت بود  . درواقع نگاره ها تموم شده و نوبت نشانه ها شده . تو در این روز تونسته بودی آ اول و ا غیر اول رو یاد بگیری و فرداش که 1/8/92 بود بـ اول و ب غیر اول را خانمتون بهتون یاد داده بود و تو دیگه میتونی آب و همچنین کلمه بابا را بنویسی و بخونی . عزیزم آغاز خواندن و نوشتن نشانه های فارسی بر شما مبارک . من که خیلی خوشحالم و اين روز به ياد ماندني را فراموش نخواهيم كرد.   حالا شدی باسواد... دل منم شده شاد ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

سلام دختر عزیزم ، الان که من این مطلب می نویسم تقریبا از آخرین مطلب ارسالی 10 ماه میگذره درواقع چیزی که باعث شد اینقدر فاصله بیفته تو یادداشت ها ، رخداداد بزرگ و مبارک بدنیا اومدن خواهر جونت یعنی رانیا بود . اون شد که من دیگه نتونستم سری به وبلاگ تو بزنم و همینجوری موند حالا مجبورم  اتفاقهایی که توی این ایام افتاده را خلاصه وار بنویسم . فعلا اون چیزایی که یادم میاد می نویسم به مرور هم بقیه را که یادم افتاد اضافه میکنم . روزی که رانیا جون بدنیا اومد6/12/92 بود که تو بیمارستان شهیدچمران بدنیا اومد . بعد از 10 روز بخاطر اینکه اولین سالی بود که میخواستم عید و بمونم ساوه و نرم بیجار مجبور شدم خونه تکانی کنم البته با ک...
12 آبان 1392
1