ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

پایان 18 ماهگی گلم

محمدحسین گلم 18 ماهگی شو زمانی به پایان می رساند که میتونه بابا - ماما- دایی - آش - داخ - آبا رو بگه - اعضای صورت شو می شناسه و وقتی چشمشو نشون بده انگشت شو تا ته تو چشش میکنه - اگه صدایی از کوچه بیاد دست شو کنار صورت اش میگیره و لب پایین شو گاز میگیره و به صورت یواش و طوری که مثلا ترسیده میگه آق آق یعنی آقایی اومد - دو دستی لپ آدما رو میگیره و از رو لباشون بوس میکنه اما رانیا تو گفتن چند تا کلمه هنوز مشکل داره مثل کتاب (کپات) یا نمکدون (م م ه ک و ن ) میگه . فعل منفی نمیتونه بکار ببره مثلا نمیتونه بگه نمی خورم یا نمیام و یا هر فعل منفی دیگه که بصورت میام نه و یا می خورم نه و یا پوش نه بکار می بره     ...
27 بهمن 1395

پست همینجوری

محمدحسین اسامی اطرافیان را که تکرار میکنیم بصورتی که قابل فهم باشه تلفظ میکنه . مثل آجی - عزیز - بابا - دایی منو مانی صدا میکنه . گریه میکنه و میگه : مانی   مانی قربونت بشم با این حرف زدنت . ولی نمیدونم چرا اینقدر عصبانی هست . همش درحال زدن منو دخترا هست یا موهامونو میکشه یا گاز میگیره و یا چنگ میزنه . به رانیا که میگم به محمدحسین دست نزن عصبانیه میگه مسی عصابیه .؟؟؟ خدارو شکر رانیا هم دیگه همه لغاتی که روزانه استفاده میکنیم همه رو بلده . کارشناس گفتار درمانی اش گفته : تا زمانی که بتونه یه جریانی رو تعریف کنه باید ببرمش گفتار درمانی . این روزها روی افعال منفی باهاش کار میکنه . رانیا مثلا میخواد بگه نمی خوابه میگه ...
7 بهمن 1395

عقد آجی پروین در تاریخ 95/10/2

بالاخره آجی پروین هم پرید . مراسم عقد محضری اش در تاریخ 95/10/2 در دفتر ازدواج خیابان استقلال مجتمع گنجینه برگزار شد . مهموناشون فقط فامیلای مامانش بودن و از طرف پدری فقط ما ساوه ای ها بودیم . حتی عمه ها را هم دعوت نکرده بود.  نمیدونم چطوری این موضوع را توضیح بدم . شب چله من به علت کینه ای که از اطرافیان داشتم بخاطر تحمل نکردن شلوغی رانیا به دروغ گفتم خانم عاشوری میخواد بیاد خونمون و اینطوری دیگه در جمع شون حضور پیدا نکردم و شب چله رو با بچه ها گذروندیم که عکساشو تو پست قبلی گذاشتم و بابا هم شب کار بود و در جمع ما نبود . آخر شب نسیم و آبا که مهموناش رفته بودند اومدند پیش ما بخوابن خبر رفتن پروین را بهمون دادن . گفت که پروین پری...
6 دی 1395

دامنه لغات محمدحسین تا تاریخ 95/9/30

اولین کلمه ای که گفت : آب بود . (آب آب) آش : هر غذایی رو که بخواد آش میگه داخ : به بخاری یا قابلمه داغ که دست میزنه داخ میگه مَ : یعنی شیر میخوام به تازگی میخواد مامان بگه اونم بصورت نیمه یعنی میگه ما    ما  
29 آذر 1395