ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

عقد آجی پروین در تاریخ 95/10/2

1395/10/6 12:02
نویسنده : مریم محمدی
432 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره آجی پروین هم پرید . مراسم عقد محضری اش در تاریخ 95/10/2 در دفتر ازدواج خیابان استقلال مجتمع گنجینه برگزار شد .

مهموناشون فقط فامیلای مامانش بودن و از طرف پدری فقط ما ساوه ای ها بودیم . حتی عمه ها را هم دعوت نکرده بود. 

نمیدونم چطوری این موضوع را توضیح بدم .

شب چله من به علت کینه ای که از اطرافیان داشتم بخاطر تحمل نکردن شلوغی رانیا به دروغ گفتم خانم عاشوری میخواد بیاد خونمون و اینطوری دیگه در جمع شون حضور پیدا نکردم و شب چله رو با بچه ها گذروندیم که عکساشو تو پست قبلی گذاشتم و بابا هم شب کار بود و در جمع ما نبود . آخر شب نسیم و آبا که مهموناش رفته بودند اومدند پیش ما بخوابن خبر رفتن پروین را بهمون دادن . گفت که پروین پرید گفتم با کی ؟ گفت با عابدین .

شوک بهم وارد شد و این شوک تا دو روز ادامه داشت . فردا شب اش هم مراسم خواستگاری دعوت شدیم و مجبور شدم برم . شب خواستگاری اتفاق خاصی نیفتاد . پسره با پدر و مادر و برادراش و همسر برادرانش اومده بودن . تا ساعت 10 و نیم که صادق و میثم از سرکار بیان جلسه معمولی بود مثل یه شب نشینی بعد از اون هم سیاهی را جعفر آورد و وهاب بلند خووند . سیاهی مورد تایید پدر داماد واقع شد و بدون هیچ چونه ای هم شیربها و هم مهر را قبول کرد. بعد از اون میوه و شیرینی خوردیم و پاشدیم . البته ناگفته نماند من پیشنهاد آزمایش ژنتیک را دادم که مثل اینکه به مزاج پروین خانم خوش نیامد و پشت سرهم میگفت : نمیخوام بخاطر طولانی بودن این آزمایش مراسم فردا شب ام بهم بخوره هر طور شده باید آزمایش هام فردا تموم بشه .

و من پشیمان از این صحبت ام و اصلا چرا دخالت کردم که اینطوری رفتار کنه . تا فردا ظهر که برن آزمایش و نتایج آزمایش معلوم بشه من نگران و استرس داشتم که نکنه مراسم محضرشون بهم بخوره و منو مقصر بدونن . البته آزمایشگاه مشاوره ژنتیک انجام داده بود نه آزمایش ژنتیک . یکسری صحبت ها و یکسری سوالاتی ازشون کرده بودند و آزمایش را موکول کرده بودند به قبل از بارداری .

ساعت 1 ظهر بود که برای شام و عقد دعوت شدیم . من کارامو کردم یعنی حموم و رنگ موهامو انجام دادم . ریحانه رو ساعت 4 فرستادم کلاس چرتکه . بعد از اون هم که اومد آماده شدیم رفتیم محضر ولی بنده خدا مادرم موند پیش محمدحسین و رانیا .

محضر خیلی خوب بود . جای بزرگی بود و از طرف خاله اش همه برادر و خواهراش دعوت شده بودند البته فیلم شون بود که از طرف خاله دعوت شده و ما کسی رو دعوت نکردیم که یه موقع ما نگیم چرا خاله وجیه و صدیقه رو دعوت نکردین .

مراسم به خوبی و خوشی تمام شد . مثل همه مراسم های ازدواج . با خواندن خطبه و بله گفتن عروس و داماد و عکس گرفتن دسته جمعی و تک تک افراد . بعد از اون هم شام رفتیم خونه خاله رخاب و بعد از شام هم بزن و برقص .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)