ادامه پست (اتفاق هايي كه براي رانيا جونم افتاده)
عزيزم در خاتمه پست قبلي آرزوي توقف پست ذكر شده را داشتم ولي مث اينكه حكايت همچنان باقيست .
* دو هفته پيش در حين آشپزي يك لحظه قابلمه رو از روي اجاق برداشتم گذاشتم كنار كه آب بريزم . ديدم سرتو خم كردي روي اجاق گاز و مي خواي با فوت كردن اجاق را خاموش كني . يه آن برگشتم ديدم تمام جلوي موهاي سرت آتيش گرفت . سريع خاموش كردم . نزديك بود يك قسمت از سرت به پوست برسه كه خدارو شكر چيزي نشد . از روي كابينت آوردمت پايين تا تونستم با كف گير چوبي زدم . بعدشم بردم حموم تا بوي بد سوختگي از سرت بره بيرون . الان موهات عين موهاي بز مي مونه . كوتاه و زشت .
* هفته پيش هم قبل از اومدن حاجي بابا اينا . خير سرم خواستم خونه تميز كنم . باز يك لحظه غافل شدم ، چهارپايه رو برداشته بود و خواسته بود از كمد كنج ريحانه بره بالا كه كمد مياد روش و همراه كمد به حموم پرت ميشه . از ترس صداش درنمي اومد . كمد هم روش مونده بود و من هم ميخواستم كمد را بلند كنم محمدحسين اومد رفت زير كمد . ميخواستم بلند كنم محمدحسين زير مي موند كه جيغ كشيدم خانم عاشوري محمدحسين برداشت من كمد را بلند كردم و رانيا را كه بصورت نشسته سقوط كرده بود حموم در آوردمش و باز هم كتك زدم