ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

جشن تولد محمدحسين با يك هفته تأخير

1395/6/3 9:57
نویسنده : مریم محمدی
263 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز كه از سركار رفتم خونه مستقيم رفتم خونه مادرم . بچه ها را هم صبح برده بودم اونجا . به محمدحسين شيردادم و رانيا را آماده كردم كه ببرمش فيزيوتراپي . ريحانه گير داد من هم ميام كه مادرم برگشت گفت بمون خونه. نسيم بيدار شه ميخوام بفرستم تون جايي . من و رانيا رفتيم فيزيوتراپي اومديم خونه مامان . ديدم ريحانه به من نگاه ميكنه و لبخند ميزنه . مامانم گفت : ريحانه ميخواي بگي بگو . ريحانه هم خوشحال موضوعي را كه از من قايم ميكردن ، عنوان كرد . گفت : منو نسيم رفتيم كيك گرفتيم . ميخواهيم براي محمدحسين تولد بگيريم . من هم كه خسته ، اصلا از شنيدنش خوشحال نشدم . چون اولا وسط هفته بود در ثاني بدون هماهنگي و برنامه ريزي قبلي برام سخت بود .

مادرم گفت : من شام آبگوشت گذاشتم ، ظريفه رو و اگه خودت دوست داري مريم هم دعوت كن بيان . نسيم و ريحانه رفتند كيك سفارش دادن .

من هم رفتم خونه ، فكر كردم ديدم هيچ جوره نميشه جعفر اينا را دعوت نكنم . بهرحال ميشنيدن و ناراحت ميشدن . به آبا گفتم به اونا هم زنگ بزنه . بعد از دو سه بار هماهنگي بالاخره اونا را هم دعوت كرده بود .

همه اومدن ، اولش دايي صادق خونده ، محمدحسين براشون رقصيده و كلي جمع را سرگرم كردند . بعد مامانم شام محمدحسين و داد و خوابوند كه يكم سرحال بشه . اتفاقا زد خيلي هم بداخلاق شد و اصلا از بغل من پايين نمي اومد.

شام را خورديم . ظرفارو شستيم و جمع كرديم . يكم زدن رقصيدن و مراسم عكس انداختن و كيك فوت كردن كه توسط رانيا اين كار انجام شد . و بقيه مراسم طبق معمول هميشگي برگزار شد .

كيك و ميوه خوردند و رفتند .

دست آبايي هم درد نكنه .

البته عكساي چندان خوب و قشنگي گرفته نشده كه اينجا درج كنم چون عكاسامون اميرمحمد و ريحانه بودن و يه دونه عكس درست حسابي ننداختن .

پسندها (1)

نظرات (0)