بدون عنوان
سلام ریحانه جونم . الان چند وقته که برات مطلب نفرستادم . چون چیز خاصی نبوده که برات بنویسم . دیروز که 21/4/90 بود ، بابایی رفت بیجار و اصرار داشت که ماهم همراهش بریم ولی من حس و حالشو نداشتم ؛ این شد که تنهایی رفت ولی هر وقت که می گفت می خوام برم تو می گفتی منم میام . بهت می گفتم ریحانه من نمیرم تنهایی با بابا می ری می گفتی آره . دیروزم که من سرکار بودم مثل اینکه بابایی اومده موتورشو بذار خونه عزیز
تو بیدار بودی و کلی پشت سرش گریه کردی (از اون گریه ها )
تا اینکه عزیز دیده تو دیگه کوتاه نمی آیی تو رو برده خونه امیر محمد . قرار بود بعداز ظهر هم بریم تئاتر ببینیم . من هم بعدازظهر زنگ زدم به آجی پروین و گفتم برو دنبال ریحانه ورش دار بیار خونه عزیز تا سه تایی مون با دوست مامان (خاله سمانه) بریم اداره ارشاد . آخه از 18 تیر تا 26 تیر به مناسبت ماه شعبان یه تئاتر طنز تو سالن اداره ارشاد برپاست .
بعد شما اومدین خونه عزیز و بعداز نمازخوندن و نهار خوردن من ، حاضر شدیم رفتیم اونجا ، بلیط گرفتیم و رفتیم تو .
تو و امیرحسین پسر خاله سمانه روی صندلی های جلو سالن نشستین . اینقدر دختر خوبی بودی که نگو اصلاً بهونه نگرفتی و از اول تا آخر برنامه ها را نگاه کردی . برنامه فوق العاده خوب و خنده داری بودی که به لهجه ساوه ای اجرا شد . عواملش هم جواد روستایی به عنوان مجری و اصغر تنها پیرزن ساوه و یه سری بازیگر دیگه که نقش پسرهای این پیرزن و بازی می کردن . موضوع تئاتر هم تأثیرات ماهواره بود که در واقع همه پسرهای این پیرزن و خواننده کرده بود . البته اینم بگم عینک دودی تو رو صندلی بیرون از سالن جا گذاشته بودی که من مجبور شدم برای پیدا کردنش برم بیرون و رفتم از کیوسک بلیط سئوال کردم یه پسر بچه ای اونجا نشسته بود پرسیدم گفت بله خانم من پیدا کردم . برنامه که تموم شد ساعت 45/8 بود و یه سر هم رفتیم پارک طالقانی حدود یه ربع هم اونجا بازی کردید
بعد ما از خاله سمانه خداحافظی کردیم و راهی خونه عزیز شدیم . رفتیم خونه تو خیلی خسته بودی شام خورده نخورده خوابیدی .