ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

عقد معصومه 1400/11/14

1400/11/16 14:44
نویسنده : مریم محمدی
184 بازدید
اشتراک گذاری

اول هفته بود که خبر اومد برای معصومه خواستگار اومده . در طول هفته هم خبرایی نظیر خواستگار رسمی . آزمایش و ... بود . پایان هفته هم مراسم عقد بود .

من روز سه شنبه رفتم پیش ظریفه که رنگ مو بزارم . فرداش نگاه کردم و رنگ به دلم ننشست تا اینکه دوباره غروب با ظریفه و ریحانه و رانیا رفتیم بازار . رفتم پیش رنگ فروش . یه رنگ ساش دیگه داد و گفت استفاده کن تا رنگت یکدست بشه .

برای ریحانه یک ساعت گرفتم و برای رانیا هم یک دستبند . 

شبش دوباره برای تجدید رنگ رفتم خونه دایی . وای چی شد ؟ رنگم که زیتونی بود به رنگ سیاه دراومد . افتضاح تیره شده بود . 

من موندم با غصه رنگم .

روز چهارشنبه ساعت 11 مرخصی گرفتم که برم بانک برای ضمانت مریم . دوباره یه سری به مغازه رنگ فروشی زدم . اینبار دیگه عصبانی شد و گفت مشتری هایی مثل شما به من انرژی منفی میدن . دوباره یه راهکاری داد تا انجام بدم که چند پره روشن بشه . تا فردا صبح که میخواستیم بریم یکی دوبار اینکار رو انجام دادم و خداروشکر جواب داد و تا حدودی روشن شد که با سشوار هم عالی شد . 

شب چهارشنبه تا ساعت 3 منو و ریحانه بیدار بودیم و داشتیم وسایل آماده میکردیم . صبح ساعت 7 از خواب پاشدیم ریحانه رفت آرایشگاه و من هم تو خونه آماده میشدم که ساعت 10 و نیم زنگ زد که برای موهام برم آرایشگاه . تا ساعت 11 و نیم هر دومون آماده شدیم . رفتیم خونه بچه ها را هم آماده کردم و ساعت 12 راه افتادیم . ساعت 2 رسیدیم . در طول مسیر هیچ حرفی زده نشد . بابا هم که طبق معمول اخم هاش آویزون و ناراحت . 

تا ساعت 4 و نیم تو خونه عمه زینب مشغول ناهار و ریحانه به آماده کردن موهای عمه زینب و عمه مریم بود . ساعت 4 و نیم رفتیم محضر .

محضر اعلام کرده بود که بخاطر شرایط کرونا نهایتا 10 نفر بیایید که ما فک کنم 30 نفر شدیم رفتیم .

تو محضر خطبه عقد خونده شد و عکس انداختن . رفتیم خونه 

تا آخر شب هم مراسم عقدکنان بود و میوه و شیرینی و شام و بزن و برقص ...

فرداش جمعه هم ناهار و شام همه مهمونا خونه عمه زینب بودن . داماد هم تشریف آورد . 

بعد از شام برگشتیم به ساوه 

بنا به دلایلی عکس ها را نصفه بارگذاری کردم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)