بدنیا آمدن ریحانه
ریحانه جون ،عزیزم بذار یه کم از قبل اینکه بدنیا بیایی برات تعریف کنم . زمانی که تو توی شکم مامان بودی ، من و بابا خیلی ذوق داشتیم . تو ماههای آخر هر روز به سیسمونی ها سر می زدیم و چیزایی که نیاز می دیدم می خریدیم . تقریباً اون چیزایی که یادم میاد و مکانش و برات می گم . اولین چیزی که به نیت تو گرفتیم عروسکی بود که الان هم داری عروسک هری از اسباب بازی فروشی مدرسی . بعد دیگه یواش یواش رفتیم کمدسفارش دادیم تو خیابون جمهوری(رنگ چوب و صورتی) و کلی دنبال فرش قشنگ برای اتاقت گشتیم بلاخره تو خیابون فردوسی پیدا کردیم . سرویس غذاخوری چینی اسپیدار از پاساژ اوقاف که الان مغازه اش بسته شده . ساک و چیزای دیگه هم از فروشگاه محمدیان . کلاً چیزایی که تو سیسمونی نیاز بود درحد توان تهیه کردیم تا عید وسایلها را تموم کردیم و از یه خرس بزرگ که من توی مغازه بسطامی دیده بودم خوشم اومد و به مامانم گفتم به عنوان عیدی برای تو بخره(قیمت ۹۰۰۰) و زمانی که برام عیدی آوردند با بابای خدابیامرزم و با دایی ها اون خرس و با چیزای دیگه مثل تشک بزرگ و کوچک که آبایی برات دوخته بود و پتوی گلبافت و گهواره که خریده بود با خودشون آوردند.
بعد از عید رفتیم ۱۲ تومن دادیم به یه تور ماهیگیری برای تزئین اتاقت . بعد به کمک بابایی اتاقت و تزئین کردیم و حسابی ذوق کردیم . تور به چهار گوشه اتاقت وصل کردیم و داخل شو پر از توپ کریدم و از بیرون عروسک های ریز ازش آویزون کردیم . . بعد از اون یکی از همکارام به نام خانم اسکندرزاده اومد کمی هم اون رو تزئین اتاقت کار کرد مثلاً روی تور گهواره ات شکوفه های صورتی چسبوند و روی پرده اتاقت هم با شکوفه های زرد اسم قشنگتو نوشت . (الانم فیلم تزئین اتاقتو داریم)
علت انتخاب اسم ریحانه برای تو :
من و بابا از ۴ تا اسم خوشمون اومده بود : ۱-مهدیس(اسم دختر همسایه طبقه بالایی که فوق العاده دختر مودبی بود) ۲-بهار (پیشنهاد همکاران) ۳- ریحانه (چون هم اسم فاطمه (س) بود و هم بروز بود) ۴- هستی (پیشنهاد خاله سمیه همکارم)
از اول هم من و هم بابایی اسم ریحانه رو انتخاب کرده بودیم ولی خوب یه کم تردید داشتیم . به پیشنهاد همکارم خانم اسکندرزاده تو اتاقت این اسامی رو نوشتیم و لای قرآن گذاشتیم بعد بابایی یه کاغذ و ورداشت که اسم قشنگت بود .
روز تولدت
ریحانه جون ، عزیزم تو در ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ در ساعت ۲۳/۱ بعدازظهر در بیمارستان شهید چمران ساوه بدنیا اومدی .
در تاریخ بیست و پنجم ساعت ۱۲ ظهر از بیمارستان مرخص شدیم و اولین روزی بود مامانم تو رو برد حموم . اون موقع ما در یه آپارتمانی که تو جمهوری اجاره کرده بودیم زندگی می کردیم .
درتاریخ بیست و ششم اولین بار که تو چشمهای قشنگتو باز کردی .
روز بیست و هفتم : روز ۷ پدرم بود که عموعلی ات با خانواده اومدند ساوه . همچنین خاله و دخترخاله کبری با همسرش و حاج ذبیح به دیدنم آمدند .
در روز بیست و هشتم : گوسفندی را که حاجی بابا برای تو گرفته بود قربانی کردیم و تو را طی مراسمی با حضور خانواده من و بابا در بعدازظهر نامگذاری کردیم .
در روز بیست و نهم : تورو بدون من فکر کنم زندایی ظریفه با عمه مریم بردند شنوائی سنجی .
در همین روز نافت پس از یک هفته در ساعت ۸ شب افتاد .
در روز سی ام : بابایی شناسنامه ات را امروز از ثبت احوال تحویل گرفت و زن دایی ها تورو پیش دکتر جهت کنترل بردند .
روز سی و یکم : دفترچه بیمه ات رو امروز بابایی از سازمان تأمین اجتماعی تحویل گرفت .
- روز ده ام بود . مادرم تمام رختخواب های من و تو رو شست و من و تو حموم رفتیم بعد من رفتم بخیه هامو کشیدم . همه ناهار خونه ما بودند .
خرداد
سوم : تو رو بردم سرخاک پدرم .
هشتم : اولین بار که ناخنهای تورو گرفتم .
نهم : اولین بار که تورو بردم مرکز بهداشت والفجر و تشکیل پرونده دادم . وزن ۴ کیلو - قد ۵۳ سانت - دور سر ۳۷ سانت
بیست و چهارم : اولین هدیه توسط زن عمو ریحانه شامل یک عدد جغجغه و یک عدد فیل به رنگ سبز پلاستیکی که به صورت تلفن بود به تو داده شد .
بیست و هفتم : اولین مسافرت تو به رباط کریم خونه خاله .
تیر
هفتم : اولین رفتن ریحانه به خونه عمه هاش
دهم : گوش های تورو توسط رقیه خانم همسایه مادرم سوراخ کردم که خودم نرفتم مامانم برد .
چهاردهم : کالابرگ های تورو تحویل گرفتیم .
بیست و هشتم : اولین بار که تو رفتی پارک .
مرداد
پنجم : اولین بار که تو را بردیم خونه عموت که یک کلاه زرد و یک سرویس چایخوری بچه گانه بعنوان پاگشایی گرفتی .
هشتم : اولین بار که تو را خونه حاجی بابا بردیم .
دوازدهم : اولین بار که تو را خونه عمه فاطی بردیم .
بیست و چهارم : ریحانه در این تاریخ تا نصفه برمی گشتی .
بیست و نهم : چرخش کامل به طرف راست .
شهریور
چهارم: برگشت کامل روی شکم
شانزدهم : اولین بار که ناخنهای پای ریحانه را گرفتم .
اینم یه عکس از ۴ ماهگی ات
مهر
بیست و سوم : اولین خوردن عذا (خوردن آبگوشت)
آبان
یکم : درآوردن دندان جلو (دندون های موشی) ۲ عدد تقریباً در ۶ ماهگی
ششم : اولین سرپا گرفتن
چند تا عکس هم از ۶ ماهگی ات
آذر
یکم : گاز گرفتن از سینه
دوم: تلاش جهت چهاردست ورپا رفتن
پنجم : برای اولین بار زمانی که ازت جدا می شدم گریه کردی .
بیست و سوم : همزمان با شروع هشت ماهگی ، چهاردست و پا رفت .
سی ام : هفته دوم هشت ماهگی نشست (با دست یکی از اقوام "شرافت")
دی
سوم :دست زدن را از خاله وجیهه یادگرفته بود
چهارم : با گرفتن دست دست ، دست می زد .
بهمن :
یکم : ۲ دندان بالایی شو درآورد .
بیست و سوم : در ۹ ماهگی خیلی چیزها یاد گرفته بود . منو کاملاً می شناخت . زمان سرکاراومدن خوشحالی زیادی از خود نشان می داد . از بغل من به بغل دیگران و از بغل دیگران به بغل من می اومد . بای بای و یاد گرفت . علاقه زیادی به پیام های بازرگانی نشان می داد . زمان پخش پیام های بازرگانی همه چیز رو ول می کرد و طرف تلویزیون می رفت )پیام های مربوط به کودکان)
بیست و چهارم : بای بای یاد گرفته بود .
سال ۱۳۸۷:
بیست و سوم اردیبهشت : درست یک سال بعد سرپا وا می استادی .
یکم خرداد : پا می شدی و تلوتلو می رفتی و می خوردی زمین .
شیرین کاری تو : می ترسوندی - دعا می کردی - می گفتیم ریحانه کو ، عکستو نشون می دادی .
هیجدم خرداد : در این تاریخ ، دو سه قدمی راه می رفتی و ۸ تا دندون داشتی.
بیست و سوم خرداد : ریحانه جون تقریباً راه می رفتی و برای من خیلی خوشحال کننده بود.
بیست و ششم خرداد : دوچشمی چشمک می زدی .
بیست و یکم تیر : ریحانه جون کادوی دوچرخه اتو که عمو جونت برات آورده بود دریافت کردی . درست یک هفته قبل از فوت عمو
بیست شهریور : در یک سال و چهارماهگی اسامی اطرافیان را صدا می زدی مثلاً ایی (علی) امی (امیر) و اعضای سر را مثل مو ، گوش و دندون را نشان می دادی .
بیست و سوم مهر : از این تاریخ به بعد هرچی می گفتیم به طور نامفهوم تکرار می کردی . (مثلا بربری می گفتی بمبی)
بیست و سوم آبان : در نوزده ماهگی کلمات را به طور صریح بیان می نمودی . مثلاً اولین جمله ات را در این ماه ادا نمودی . مامان نیست ، عزیز ، حاجی ، عمه و ...
بیست و سوم آذر: زمانی که وارد بیست ماهگی شدی کلماتی چون بیا، بشین ، بریز را در همان روز اول بیست ماهگی گفتی .
بیست و پنجم آذر: (بابا بیا) گفتی .
یادت دادیم زمانی که صدات می زنیم درجواب بله بگی . خیلی قشنگ می گفتی .
بیست و سه اسفند سال ۸۷ یعنی درست در ۲۰ ماهگی تورو از شیر گرفتم (سینه راست)
بیست و پنجم اسفند : در این تاریخ که روز تعطیل رسمی نیز بود تورو کامل از شیر گرفتم (سینه چپ) با جملاتی مثل پیشی جیز کرده و همچنین بوسیله چسب زخم
ریحانه در ۲۰ ماهگی همه صحبت های ما را تکرار می کرد و یکی از ویژگی های او این بود که هیچ وقت کفش های خود را که شش تلفظ می کرد به اشتباه نمی پوشید . علاقه وافری به سی دی هانسل و گرتل داشت به طوری که روزانه و پشت سرهم تماشا می کرد .