تولد علیرضا پسر دوست مامان

ریحانه جون دیروز ساعت 4 بعدازظهر دوتایی با هم رفتیم تولد علیرضا پسر دوست مامان (پسر خاله منیره) ، از اونجایی که بنده در شرف یادگیری رانندگی می باشم ، از بابا خواستم که من پشت ماشین بشینم . با احتیاط و ترس و اضطراب نشستم و رفتیم رسیدیم جلو در خونه اونا . اینقدر تو دلم قند آب می کردم که تونستم ماشینو برونم.

مراسم مثل همه جشن تولدها برگزار شد .

پذیرایی ، دست زدن و رقصیدن ، فوت کردن شمع و بریدن کیک و کادو دادن از برنامه هاشون بود . بعد به همه بچه ها یکی یه دونه کلاه تولد دادند و چند تا عکس ازتون گرفتیم .  برنامه بعدیشون خوردن عصرونه بود. دیگه نزدیکای ساعت 6 بود که زنگ زدیم بابا اومد دنبالمون . تو مهمونی یه خانمی دعوت بود که موقع رفتن تعارف زدم برسونیمت که قبول کرد . جالب اینجا بود که با بابا همشهری و تقریبا فامیل از آب دراومد .