ریحانه جووووونریحانه جووووون17 سالگیت مبارک
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

تعطیلات خرداد سال 91

1391/3/20 11:19
نویسنده : مریم محمدی
411 بازدید
اشتراک گذاری

ریحانه جونم سلام

امروز میخوام خاطرات 4 روز تعطیلات خرداد ماه رو برات تعریف کنم ، هر چند که اصلا خوش نگذشت . چون اصلا تمایلی به این سفر نداشتم و هرچه من اصرار کردم بابا قبول نکرد جای دیگه بریم .
من روز شنبه رو مرخصی گرفته بودم که پنج شنبه بخشنامه اومد کلیه دانشگاههای آزاد در روز شنبه تعطیل می باشد . هورا 
دم آقای فرهاد دانشجو گرم که دوباره یه حالی به کارکنان دانشگاه آزاد داد

روز پنج شنبه طبق معمول هر تعطیلات راهی بیجار شدیم . برعکس همه مردم که راه شمالو درپیش گرفتند . ساعت 2 از اینجا راه افتادیم ، نزدیکای ساعت 7 رسیدیم . اینبار از یک مسیر دیگری به اسم کبودرآهنگ رفتیم . مسیر خوبی بود . اون روز خیلی حالم بد بود و اعصابم حسابی خُرد . بامن حرف نزن

باز هم همه خونه عزیز اینا جمع بودند . روز جمعه صبح به اتفاق عزیز و عمه زینب و عمه صفورا رفتیم جمعه بازار . جالب نبود و هوا بسیار گرم بود .

 برنامه هماهنگ شده و از قبل تعیین شده ای نداشتیم بخاطر همین خیلی سردرگم بودیم . تنها برنامه مون این بود که مریوان بریم . ولی هیچ کس هم تمایل به همراهی با ما نداشتند . (بخاطر امتحان بچه هاشون قرار بود برگردند) . طبق برنامه ریزی عمه زینب جمعه شب رفتیم حسن تیمور و تا شنبه بعدازظهر ساعت 5 اونجا بودیم . اونجا یه سری اتفاقات ناگوار افتاد که حسابی بهم ریختیم . البته 2 سری بیرون رفتیم . جمعه غروب رفتیم کوه که تا حالا نرفته بودم ، ظهرش هم ناهار بردیم باغ .

شب بیجار خوابیدیم و فرداش تصمیم کبری را گرفتیم و ساعت 6 صبح راهی مریوان شدیم . فقط عمه مریم باهامون اومد و امیرمحمد هم بخاطر بچه های کرجی حاضر به اومدن نشد و توی مسیر که تو از خواب بیدار شدی و متوجه شدی که امیر نیامده حسابی کلافه شدی و همش جیغ جیغ می کردی .کلافه مسیر مریوان مسیر خیلی جالبی بود یک طبیعت ناب داشت که قابل مقایسه با دیگر شهرهای کردستان نبود بی جهت نیست که اسمشو گذاشتند بهشت گمشده ایران زمین . صبحانه رو در آبیدر سنندج خوردیم و بعد راهی مریوان شدیم یک ساعتی بطول انجامید . مریوان خیلی دور بود و هرچی می رفتیم نمی رسیدیم . تو هم کل جاده رو خواب بودی چون امیر باهامون نبود انگاری افسردگی گرفته بودی . بامن حرف نزن

من هم در یه قسمتی از مسیر خوابم برد که دیدم بابا ماشینو نگه داشت و پیاده شد و در کمال ناباوری با یک برگ قبض جریمه بعلت سبقت غیرمجاز برگشت. البته تو قبض جریمه نبستن کمربند زدند چون جریمه سبقت غیرمجاز 90000 هزار تومان بوده که بابا با کلی خواهش و تمنا کم کرده بود .

بلاخره با کلی راه رفتن به مریوان رسیدیم . آدرس دریاچه زریوار رو پرسیدیم و مستقیم رفتیم اونجا . ورودی رو پرداخت کردیم  و رفتیم داخل . اینقدر شلوغ بود که جا برای پارک نبود . ماشین و پارک کردیم و وسایل را پایین آوردیم . یه آبی به دست و صورت زدیم و جا برای نشستن پیدا کردیم بعد اون مشغول فراهم کردن ناهار شدیم . برنج دم کردیم و جوجه سیخ کشیدیم . بعد از ناهار رفتیم کنار دریاچه و سوار قایق شدیم .چون فرصت نداشتیم داخل شهر نرفتیم و از همونجا یه عینک دودی که کنار دریاچه بساط کرده بودند برات گرفتیم .عینک

  نزدیک 2 ساعت اونجا بودیم .بعد راهی شدیم و ساعت 30/10 شب رسیدیم .

روز دوشنبه هم از صبح مشغول جمع کردن وسایل و بستن ساک ها شدیم و بعد از خوردن ناهار ساعت 30/1 راه افتادیم و ساعت 6 غروب رسیدیم .

عکسها در ادامه مطلب ...

مسیر مریوان

بنر دریاچه زریبار

پارک زریبار

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)