ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

پابه عرصه .... گذاشتن

1391/7/4 10:33
نویسنده : مریم محمدی
354 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم دیروز یکی از اتفاقهای مهم زندگیت افتاد .

شما برای اولین بار پا به عرصه مدرسه گذاشتین . نمی دونی من و بابا و حتی خودت چه حسی داشتیم . من احساس غرور می کردم که دیگه دخترم بزرگ شده و می خواد بره مدرسه . باورم نمی شد

صبح اول مهر برعکس خواب موندیم . ساعت 20/7 از خواب بیدار شدیم و رفتیم دو تایی دوش گرفتیم و آمدیم حاضر شدیم و بابا هم برای تو صبحانه حاضر کرده بود و داد دو سه لقمه ای خوردی و پاشدیم راه افتادیم . مامان از زیر قرآن رددت کرد و بابا هم این لحظات و فیلمبرداری می کرد .

تا برسیم مدرسه شد 30/8 . نفر آخر تو صف وایسادی و خانم سلیمانی مدیر مدرسه هم در حال صحبت کردن بود . در واقع برنامه هاشون تموم شده بود و من خودمو بخاطر سهل انگاری که در این مورد کردم ، نمی بخشم . ایشااله سال دیگه جبران کنم . بعد خانم سلیمانی که از همکارای خودم هست شروع به معرفی معلمان پایه های مختلف کرد . تموم که شد گفت : از پیش دبستانی ها شروع کنید و برید سرکلاس من هم دنبال تو راه افتادم ولی به محض اینکه وارد سالن مدرسه شدین ، درها رو بستند و اجازه ورود به پدر و مادرها ندادند و خیلی شما را غریبانه از ما جدا کردند و من هم حالتی بهم دست داد که انگار قلبمو از جا کنده باشند . یه ده دقیقه ای تو حیاط دور خانم سلیمانی و خانم فرجی جمع شدیم و به سوالای خواسته شده پاسخ دادند . بعد من با التماس وارد سالن شدم و اومدم جلوی در کلاستون و حالتو از خانم پسندیده معلمتون پرسیدم . اون هم گفت ساکت نشسته و من احساس کردم بغض کردی و پیش خودم گفتم اگه خودمو نشون بدم ازم جدا نمی شی . رو اون حساب خداحافظی کردم و اومدیم بیرون . ولی تا ظهر اصلا حالم خوب نبود و همش به فکر تو بودم . ولی ظهر بابا زنگ زد و گفت 30/12 رفتم دنبال ریحانه ، ریحانه گفته باباچرا اومدی می خوام بمونم . خیلی ذوق کردم و خداروشکر که تونستی با محیط مدرسه به این زودی انس بگیری .

بعدازظهر هم که من اومدم خونه یه سره از مدرسه گفتی تا موقع خواب و می گفتی دوست دارم الان اونجا (مدرسه) بودم . امروز هم خیلی راحت از خواب پاشدی و حاضر شدی و راهی مدرسه گشتی .

   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)