ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

جشن الفبا

1393/3/8 10:55
نویسنده : مریم محمدی
293 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم امروز میخوام یکی از اتفاق های شیرین زندگیت را بنویسم. در مورد فارغ التحصیلی از کلاس اول و موعد برگزاری جشن الفبا . 

قرار بود در روز سه شنبه مورخ 93/2/30 از طرف مدرسه تون براتون جشن الفبا بگیرند ، مکان برگزاری در سالن آمفی تتاتر محل کار بنده و ساعت شروع هم 4/30 دقیقه بعدازظهر و مشترک با جشن فارغ التحصیلی پایه پیش دبستانی .....

از صبح مادرا و خانمتون اومدند و مقدمات جشن و تزئینات لازمه را انجام دادند . من هم ظهر که اومدم دنبالت بردمت خونه بهت سفارش کردم که حتما بخوابی تا برای جشن سرحال بشی. خودمم که از پاس شیر برگشتم و دوباره اومدم سرکار ساعت 3 برگشتم خونه دیدم تو خوابی ، نیم ساعت استراحت کردم و به رانیا شیر دادم و ساعت 4 بیدارت کردم که آماده بشیم و راه بیافتیم البته قرار بود آجی هم ما را همراهی کنه . قرارمون جلو دره دانشکده بود . اونجا همدیگه رو دیدیم و رفتیم بالا ، ساعت 4/30 دقیقه رسیدیم به سالن و مراسم ساعت 5 با شروع شد .

در این مراسم از گروه پیام دعوت کرده بودند که برای اجرای مراسم اومده بودند و آقای امامی مجری این برنامه را برعهده داشته است و واقعا مجری گری عالی را انجام داد و سالن از حرفاش منفجر شده بود .

برنامه مراسم تون چون مشترک با برنامه پیش دبستانی بود ، به صورت کلی پس از قرآن خواندن توسط پسر یکی از معلم پایه پنجم ، 3 مرحله مسابقه برگزار شد و تو در یکی از مسابقه ها که صندلی بازی بود رفتی بالا و تونستی برنده بشی و کارت استفاده رایگان از پیست اسکیت دریاچه تفریحی بگیری و من خدا را شکر کردم نه بخاطر جایزه ات بخاطر اینکه برنامه بعدی بعد از مسابقه نوبت شعر خواندن تو بود و من هم خوشحال شدم از اینکه چون یکبار روی سن رفتی ، ترس و دلهره ات ریخته و برای شعرخوندن دیگه استرس نداری و شعرت ات هم با این مضمون بود امروز اینجا جشن الفبا داریم .

من که خیلی می ترسیدم نکنه شعرت یادت بره و یا خجالت بکشی و نتونی اجرا کنی ، همش تو دلم برات صلوات میفرستادم ولی خدا رو شکر تونستی اجرا کنی .

بعد گروه سرودتون رفت بالا که همه ی بچه های کلاس بودند و تو دکلمه خوان گروه بودی با این جمله : ((بسم اله الرحمن الرحیم ، گروه سرود مدرسه ما تقدیم شما عزیزان ))

سرود را با اینکه کم سن و سال بودید خوب اجرا کردید .

اما یه ضدحال وسط مراسم پیش اومد و اونم این بود که کیک ها را که آوردند و روی میز گذاشتند آقای امامی خواست کیک رو نشون شما بده که یه دفعه از دستش سر خورد و ریخت روی میز و زمین و طوری خونسرد عمل کرد و حین ریختن یک ریتم آهنگی زده شد که همگی فکر کردند داره رل بازی میکنه ولی بعدا فهمیدیم نه بابا راستکی بوده و توی سالن جو بدی حاکم شد ولی کادر اداری مدرسه و خانمتون زود تنوستند جلسه را جمع کنند و حواس ها را پرت دادن لوح بچه ها کردند.

البته از یه طرف شانس یار بود که کیک 2 سینی بود و اون کیکی که هم ریخته شد مال پیش دبستانی ها بود و کیک شما بین اونا هم توزیع شد .

کادو هاتون هم یک لوح که داخلش یک نوشته از طرف معلمتون و عکس فارغ التحصیلی گذاشته بودند ، یک تراش رو میزی و یک قاب عکس کاغذی عروسکی که باید خودتون درست میکردین و راهنمای ساخت داشت و خیلی جالب بود .

آخر مراسم هم با توزیع آبمیوه و کیک هنگام خارج شدن از سالن ، پذیرایی کردند . مراسم به خوبی برگزار شد و یک روز به یاد ماندنی بجا ماند .

و در آخر هم از کادر اداری مدرسه و هم از خانمتون تشکر میکنم .

نمونه لوح های اهدایی

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

ریحانه
1 خرداد 93 11:38
سلام ماشالله دختر با نمکی دارید خوب برای وبلاگش وقت میزارید بما هم سر بزنید خوشحال میشیم