ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 17 سال و 8 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

شب یلدای 1400

امسال قرار بود شب یلدا را بریم بیجار . اما دست بر قضا محمدحسین مریض شد و به همگی ما انتقال داد . خیلی سعی کردیم که با تغذیه خودمونو روبراه کنیم و تا شب یلدا خوب بشیم و بریم اما نشد و نتونستیم بریم و در خونه خودمون جشن یلدا گرفتیم . حتی شب یلدا رانیا که اصلا حال نداشت دوباره بابا برد درمانگاه شهدای گمنام و داروی جدید گرفت . ...
5 دی 1400

15 خرداد تا 18 خرداد 1400

در تاریخ 1400/03/15 ساعت 4 و نیم وقت دکتر برای پای رانیا داشتیم پیش دکتر مهرافشان . ساعت 1 که من از اینجا رفتم بچه ها و مامانم آماده بودن فقط یه چرخی تو خونه زدم تا ببینم چیزی جا نمونده باشه و راه افتادیم رفتیم جلوی شرکت دنبال بابا . بابا را برداشتیم و به سمت تهران حرکت کردیم . قرار بود نسیم را هم تو مسیر برداریم آخه چون روز قبلش باهاش صحبت میکردم گفت افسردگی گرفتم و منم برای اینکه بیاد و یه حال و هوایی عوض کنه با هادی و خود نسیم هماهنگ کردم که بریم دنبالش . نسیم هم سر راه برداشتیم . ساعت 3 رسیدیم تهران . مامانمو نسیم و محمدحسین را گذاشتیم خونه خاله و خودمون رفتیم مطب . اتفاقا خیلی زود نوبت مون شد و کارمون راه افتاد . دکتر گفت که سال دیگه خر...
20 تير 1400

و باز هم کوتاهی موهای محمدحسین

بخاطر گرمای بالا و اذیت شدن محمدحسین ، دوباره موهایش را کوتاه کردیم (1400/03/16)  یکی از عادت های بدی که داره اینه که کل تابستونو تو خونه بدونه لباسه * وقتی میره حموم میخواد بگه لیف میکشم میگه میخوام فرچه بکشم 😅 * یه جمله ای داره که منو واقعا به وجد میاره و اونم اینه که به من میگه مامان جون می دونستی خیلی شیرینی ؟😘 اینقدر این جمله رو قشنگ میگه که من ضعف میکنم  ...
17 خرداد 1400