ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

بارگذاری عکسای تولد رانیا بعد از کلی تأخیر

- تاریخ برگزاری تولد 1401/6/12 در سفره خونه ایرانیان  - اولین تولد 4 نفره مون  - مهمونامون تینا و مامان تینا و خواهرش  - سفارش کیک بعهده مامان تینا بود چون میخواستیم رانیا را سوپرایز کنیم . در مسیر هم تو خ فردوسی بادکنکاشو گرفتیم .  - به رانیا گفته بودیم که تولد مامان تیناس - رانیا هم بصورت قایمکی شاید بیشتر از 10 بار به مامان تینا پیام داده بود که خاله توروخدا منم ببرید 😅 - بعدازظهر رفتیم  - شب هم رفتیم خونه آبا ، اونجا هم زندایی ظریفه زحمت کشیده بود براش کیک درست کرده بود  - کادوش هم کیف و شال تقریبا ست که روز قبل من سرکار بودم ریحانه رفته بود گرفته بود و من از محل کارم کارت به کار...
28 خرداد 1402

اولین روز رفتن محمدحسین به فوتسال

سوم خرداد 1402 بود که محمدحسین رو تو سالن تختی (سالن انقلاب) برای فوتسال ثبت نام کردم . علاقه شدیدی به فوتسال داره و روز اول بدونه لباس بود ولی برای جلسه دوم براش تهیه کردم . اسم مربی اش هم آقای عیوضی می باشد و روزهای فعالیت شون هم روزهای زوج از ساعت 5 و نیم بعدازظهر تا ساعت 7 می باشد .  ...
10 خرداد 1402

تولد 8 سالگی محمدحسین

تولد محمدحسین افتاده بود روز چهارشنبه من از سرکار رفتم دیدم ریحانه خونه رو مرتب کرده و مقداری میوه و ذرت آماده کرده بود که مثلا تو خونه دل محمدحسین رو شاد کنه . آخه محمدحسین صب که از خواب پا شده بود گفته بود : اونجور که معلومه میخوایید جشن تولد منو ساده بگیرید 😅 بعد همگی آماده شدیم که ببریمش شهربازی سرپوشیده خ تعاون قرار بود پروین هم با آیسو بیاد . رفتیم دنبالشون اول رفتیم پارک شکوفه چند تا عکس گرفتیم تا شهربازی باز بشه رانیا بخاطر پاش نتونست هیچ بازی انجام بده ولی آیسو و محمدحسین هم بازی طبقه بالا و پایین را بازی کردند . از اونجا رفتیم شیرینی فروشی مادر کیک شو انتخاب کردیم عدد 8 و شمع گرفتیم و رفتیم خونه تا بابا بیاد ...
16 شهريور 1401

تولد 8 سالگی محمدحسین

تولدش روز چهارشنبه بود . روز سه شنبه رفتیم از فروشگاه فاتح یک ماشین کنترلی که خودش از ماهها قبل کادوشو تعیین کرده بود گرفتیم .  روزچهارشنبه به اتفاق آجی پروین و آیسو رفتیم شهربازی سرپوشیده خیابان تعاون که خیلی هم بهش خوش گذشته بود و میگفت مامان دوباره بیاییم اینجا .  بعد از بازی رفتیم شیرینی فروشی مادر کیک و بادکنکاش هم گرفتیم و رفتیم خونه  بابا از سرکار اومد با هم رفتیم یولاق رستوران باغ سبز مراسم تولدشو گرفتیم ، کادوهاشو دادیم و شام خوردیم و اومدیم . 
29 مرداد 1401

عمل جراحی پای رانیا بعد از گذشت 10 سال

24 اردیبهشت 1401 وقت عمل رانیا تو بیمارستان لاله تهران بود . من شبش اصلا نخوابیدم . بابا شب کار بود. تا ساعت 12 کارامو کردم . تا ساعت 1 دراز کشیدم و با ریحانه صحبت کردیم از ساعت 1 تا 2 هم آماده شدم . ساعت 2 و نیم راه افتادیم رفتیم دنبال بابا جلوی شرکت . ساعت 4 و نیم رسیدیم تهران . پذیرش شدیم و ساعت 6 و 10 دیقه رفتیم بخش بستری . ساعت 8 آماده اش کردن بردن اتاق عمل . تو اتاق عمل دکتر مهتاب مهرافشان و دکتر غنی پور بالاسرش بودن . عملش تا ساعت 12 به طول کشید .  تا ساعت 6 غروب بستری بود . ساعت 6 مرخص کردیم و راهی ساوه شدیم .  ...
29 تير 1401