تعطیلات تابستان سال 96
روز آخر ماه رمضان طبق سنوات گذشته ساعت 4 بعد از اینکه بابا از سرکار اومد به سمت بیجار راه افتادیم . اینبار دیگه دایی وهاب و عمه مریم همسفرمون نبودن فقط امیرمحمد باهامون اومد . جای خالی شون خیلی احساس میشد مخصوصا کنار اون چشمه ای که هرسال نگه می داشتیم و از آب اش به سر و صورتی می زدیم . همه عمه ها هم با یک ساعت فاصله از هم از کرج راه افتاده بودن . ولی ما و عمه زینب به طور همزمان می رسیدیم که قرار شد تو مسیر سر روستای تاتارده نگه داریم و همدیگه رو ببینیم و با هم راهی بیجار شویم که ما نیم ساعتی اونجا وایستادیم ولی نمیدونم قضیه چی بود که اونا منتظر ما نمونده بودن و رفته بودن و بهونه آوردن که سر جریمه شدن اعصابشون بهم خورده و اصلا حواسشون نبود...
نویسنده :
مریم محمدی
11:31
عکس از محمدحسین
دریافت یه عکس قدیمی ریحانه از طریق تلگرام که قابل تشخیص با الانی رانیا نیست
دامنه لغات محمدحسین
نانا : رانیا نانایی : ( زمانی که دوستش داره) مانی : مامانی (خیلی دوس دارم اینجوری صدام میکنه) نتن : نکن عبضی : عوضی (دایی عبضی - بابا عبضی و ...) اومد بایی (بنیامین) یواخ : خیار ماش : ماشین بوش : بشور پوش : بپوشون داش : چایی بوخ : بخور این کلمات آخری رو دقیقا مثل رانیا میگه
نویسنده :
مریم محمدی
11:25
بدون عنوان
از شیر گرفتن محمدحسین
روز 29 اردیبشهت ماه که روز جمعه بود بعد از اینکه از باغ اومدیم تصمیم گرفتم که محمدحسین رو از شیر بگیرم . البته کامل نه فقط یکی شو درواقع سمت چپ رو . روش بتادین ریختم و گفتم که اف شده . هر بار که می دید می پرسید : اف درد ٰ اف درد یعنی اف شده درد داره . قربونت بشم میدونم زوده ولی خوب چاره ای نداشتم . آخه میخوام امسال اگه خدا بخواد بعد از چند سال روزه بگیرم و اینجوری اذیت میشدم البته اینم بگم که خود محمدحسین هم جون به لبم می رسوند با این خوردن های مکررش . از روز 31 ام اردیبهشت ماه هم هر دوش را ازش گرفتم . روز عین خیالش نبود ولی شب خیلی اذیت کرد . خونه مادرم خوابیده بودیم . بنده خدا مامانم هر بار که پا میشد گریه میکرد اونم پا میشد تا کمک کنه ...
نویسنده :
مریم محمدی
14:20